ثریا خرمی: زبان فارسی فرصتی برای دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی ایران
امروزه جهانیشدن فرآیندی اجتناب ناپذیر برای همه کشورهاست. در فرایند جهانی شدن، مردم جهان در پی حل مسائل عمده جهان معاصر هستند، مسائلی که بدون اجماع جهانی قابل حل نیستند. در نتیجه، مجموعه نیازهای بنیادین انسان در جهان امروز، خاستگاه جهانی شدن را تشکیل می دهد؛ نیازهایی که با مشارکت جهانی و بر پایه مفاهیم و زبان قابل فهم و مشترک برآورده شده و حاکمیت مردم را بر سرنوشت جهان تضمین می نماید.
در عصر ارتباطات و فرایند جهانی شدن فرهنگی، فرهنگ حرف نخست را می زند؛ همانگونه که در عصر دیپلماسی رسمی، سیاست حرف اول را می زد. تعامل فرهنگی در سطح بین الملل، در دو بستر دیپلماسی فرهنگی و دیپلماسی عمومی صورت می گیرد. از وظایف عمده دیپلماسی فرهنگی ایجاد تصویر مثبت خواهد بود و این تصویرسازی باید به صورتی انجام گیرد که جوامع هدف، ما را راحت تر پذیرا باشند. در این نوع دیپلماسی علاوه بر توجه به افکار عمومی، فرهنگ عمومی نیز معرفی می-شود. در دیپلماسی عمومی، ما به دنبال تصویرسازی نیستیم؛ بلکه پیش برد اهداف بلند آرمانی، به صورت انتقال ارزش ها، باورها و احساساتی هدفدار در مناطقی معین را دنبال می کنیم. همچنین در این نوع دیپلماسی به عناصر عمده نگرش ها و ارزش های فرهنگی می پردازیم. نکته قابل تأکید این است که در دیپلماسی فرهنگی، فرهنگ عمومی هدف است. دیپلماسی عمومی در پی ایجاد نگرش فرهنگی و سیاسی در میان مردم جامعه مخاطب است و کمتر به افکار عمومی گذرا توجه دارد. دیپلماسی عمومی دربرگیرنده ایجاد روابطی دیرپا است و درست به همین دلیل، هدف آن معرفی ارزش ها و نگرش ها خواهد بود. تصویر عمومی یا افکار عمومی گذرا، اما سنت های فرهنگی با توجه به عناصر ارزشی، عاطفی و اعتقادی دارای ثبات و دیرپا هستند.
تلاش و رقابت در دیپلماسی عمومی در عین حال جهان را به یک جهان فرهنگی تبدیل می کند و در این راه تمامی نیروهای یک ملت می توانند در آن مشارکت یابند. اکنون دیپلماسی عمومی به بخشی از بافت سیاست های جهانی تبدیل شده است که درون آن، مردم به طور انفرادی و یا در قالب سمن ها و همین طور بازیگران دولتی، در انتشار پیامشان مشارکت می کنند.
اگر هدف عالی دیپلماسی فرهنگی و عمومی، تعامل فرهنگی تأثیرگذار و مطلوب باشد، آنگاه باید مؤثرترین ابزار ترویج فرهنگی شناسایی شود که دارای ویژگی جذابیت بالقوه و بالفعل باشد؛ چرا که به نظر می رسد امروزه فرهنگ، تنها عامل آغازکننده، ادامهدهنده و تقویتکننده روابط فراملیتی است. زبان و ادبیات یک کشور خود عنصری راهبردی از فرهنگ یک کشور محسوب می شود که حاوی غنی ترین منابع فرهنگی است. در واقع فرهنگ را باید در عصاره زبان و ادبیات جوامع که بازتاب آداب و سنن ملّی آنان است، جست و جو کرد. با این رویکرد به عرصه جهانی و در تنگنای تعاملات فرهنگی که گاه آمیخته به سیاست است، زبان به عنوان یکی از بی طرف ترین و جذاب ترین مسیرهای انتقال فرهنگ به شمار می رود.
زبان دریچه ای است برای ورود به فرهنگ و ابعاد گوناگون آن که عالی ترین اَشکال آن در ادبیات ملل قابل مشاهده است. در واقع میتوان گفت، فرهنگ و زبان دو مقوله جداییناپذیرند، تا جایی که یادگیری یک زبان، بدون آشنایی با پیشینه فرهنگی آن زبان، عملاً غیرممکن خواهد بود. افزون بر این، از زبان و نقش آن به عنوان کلید شبکه های ارتباطی و گاه نیز از آن به مثابه سرمایه فرهنگی یاد می شود که افراد با تسلط بر آن، می توانند علاوه بر برقراری روابط اجتماعی، نوعی هویت ویژه کسب کنند. پس هویت فرد، تا حدود زیادی بستگی به زبانی دارد که در سطح قومی و ملی بدان سخن می گوید.
هر اندازه یک زبان از وسعت و پیشینه فرهنگی بیشتری برخوردار باشد و به هر میزان که ادبیات یک زبان غنی تر و برخوردار از مفاهیم والاتری باشد، اقبال جهانی به آن زبان و ماندگاری اش در ذهن ها و قلب های مردمان نیز بیشتر خواهد بود. بی تردید زبان و ادبیات فارسی از این نظر، بیشترین ظرفیت و قابلیت را برای مشارکت در فرایند جهانی شدن فرهنگی داراست و می-توان از این سرمایه ارزشمند برای نقش آفرینی هر چه بیشتر در سیر جهانی شدن فرهنگی بهره گرفت.
زبان فارسی تصویرگر زندۀ اندیشۀ غنی و آرمان های بدیع ایرانیان در امتداد تاریخی کهن است که از دیرباز در خارج از قلمرو حکومت ایران، از حلب تا کاشغر و از قسطنطنیه تا دهلی، حضور مؤثر داشته و آثار شاعران و نویسندگانی چون فردوسی، بیهقی، خیام، عطار، مولوی، سعدی و حافظ چهره ای جهانی به آن بخشیده است.
یک کشور با بازشناسی ارزش های فرهنگی قابل طرح در سطح جهان، یا همسو با ارزش های جهانی، منطقه ای و کشوری و بهره برداری از آنها در راهبرد فرهنگی خود، در جریان جهانی شدن فرهنگی سهم بیشتری از مشارکت جهانی را کسب می کند و به نتایج مطلوب خود نزدیک تر می شود. این به معنای افزایش قدرت نرم در سطح جهان است. فرهنگ ها و تمدن هایی که از ارزش های جهانی کمتری برخوردارند از قدرت نرم کمتری بهره می برند.
زبان فارسی با ظرفیت های جهانی اش همواره توجه و علاقه اندیشمندان بین المللی را آن چنان به خود جلب کرده که خواستار فراگرفتن این زبان و آشنایی با فرهنگ ایرانی- اسلامی نهفته در ذخایر ادبی و علمی آن بودهاند. یادگیری و شناخت این زبان برای غیر ایرانیان و بویژه مستشرقان، به معنای فهم عمیق تحولات اندیشۀ انسان ایرانی در طول زمان است. هر چند امروزه حضور و نفوذ زبان فارسی در فراسوی مرزهای ایران بسیار کمتر از گذشته است، اما هنوز در بسیاری از نقاط جهان، شور و شوق زیادی برای آموختن زبان فارسی دیده می شود و زمینههای مساعد، موجبات و انگیزههای گوناگونی برای فارسیآموزی در خارج از کشور وجود دارد.
در گام نخست باید برای مخاطب یک مجموعه کامل از ابعاد شناختی، عاطفی و ارزشی(باورها، احساسات، ارزشها و نگرش ها) موجود در ادبیات و فرهنگ خود را آماده کرد. در افکار، باورها قرار دارند که مشمول بعد شناختی می شوند؛ دل محل احساسات است و ارزش ها ترکیبی از همنشینی دیرینه باورها و احساسات هستند. در صورت در دست داشتن و ارائه یک بسته کامل از این ابعاد سه گانه است که هدف ما مبتنی بر جذب قلوب و افکار مردم تأمین می شود.
یک دیپلمات فرهنگی باید بداند که جنبش ها و جریان های فرهنگی جهانی را چه کسانی و با چه هدفی راهبری می کنند و از همه مهمتر اینکه نگرش ها و ارزش های فرهنگی حاکم بر آن، کدامند و او در کجای کار قرار دارد و با چه عنصری می تواند وارد شود. باید مخاطبان را بر همین اساس دسته بندی کرد و به سراغ کسانی رفت که قادر به ایجاد تحول هستند. هدف عالی در ایجاد روابط فرهنگی، ایجاد تعامل فرهنگی با جامعه مخاطب است، به طوری که موجب تغییر نگاه و رفتار آنها گردد و یا نگاه و رفتار خاصی که مورد نظر ماست - و دارای زمینه در جامعه مخاطب نیز می باشد- ایجاد و یا تقویت شود. بدیهی است در ایجاد یک جریان فرهنگی، از سطح صفر نمی توان تغییری ایجاد کرد؛ به همین علت است که همواره بر نقاط مشترک و خلاء های فرهنگی تأکید می شود. در غیر این صورت هرگونه فعالیت در این زمینه هزینه ای بدون فایده در بر خواهد داشت. با توجه به منابع موجود خود، باید خلاء های فرهنگی را مبتنی بر اصل کمیابی، در جامعه مخاطب پیدا کرد. باید دید چه عناصری از فرهنگ در چه زمان و در چه جامعه ای جاذبه دارد؛ این روش ما را در گزینش بهترین راهبرد کمک می کند.
حوزه فرهنگ و تمدن ایرانی یکی از قلمروهای مهم و حساس فرهنگی جهان به شمار می آید؛ به ویژه اینکه این حوزه، از منظری دیگر در جایگاه راهبردی جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی منطقه واقع شده است. بررسیهای تاریخی و فرهنگی نیز حکایت از آن دارد که علی رغم مرزهای جغرافیایی، هنوز هم بنیان و ریشه فرهنگ، تمدن و زبانهای مردمان این حوزه به طور چشمگیری متأثر از فرهنگ ایرانی است. برخی از این سرزمین ها به لحاظ حکومتی و سیاسی، روزگاری جزئی از ایران بودهاند و اینک به معنای فرهنگی و تمدنی در قلمرو جهان ایرانی قرار دارند. فرآیند اشتراکات تمدنی- فرهنگی میان کشورها که یک واقعیت عینی تاریخی است، مانند اصول قراردادی بین دولت ها عمل نمی کند؛ بلکه پیوستگی تاریخی و طبیعی ملت ها را فراتر از نوع مناسبات دولت ها مورد توجه قرار می دهد و در این دادوستد، توجه به عناصر فراگیر و ابزار انتقال فرهنگ و بازنمایی و پیوستگی این اشتراکات، یعنی زبان بسیار مهم است. با نگاهی به تاریخ تحولات جهانی درخواهیم یافت، زبان فارسی نیز یکی از این عناصر تعاملی است.
زبان فارسی در تاریخ پر فراز و نشیب خود، پهنه جغرافیایی گسترده ای را در بر داشته و بستر انتقال دانش و فرهنگ بشری و شکوفایی حوزه وسیعی از تمدن های کهن بوده است. یکی از این حوزه ها که از گذشته های دور، بهعنوان بخشی از گستره ی حوزه تمدنی ایران همواره مورد توجه بوده، آسیای مرکزی و قفقاز است. با برچیده شدن نظام کمونیستی در میان ملت هایی که تحت حاکمیت شوروی بودند، فضا برای احیای هویت تاریخی آنان مهیا شد. همین امر زمینه مناسب را برای ظهور و بروز مجدد عناصر مختلف فرهنگ ایرانی در آسیای مرکزی و قفقاز فراهم ساخت. درک واقعیت های تاریخی و فرهنگی این منطقه و بهره جویی قدرت های غربی از خلأ فرهنگی موجود، ضرورت توجه به آسیای مرکزی و قفقاز را در سیاست خارجی و تدوین راهبردهای منطقه ای برای ایران، دوچندان کرده است. حضور پررنگ و فرهنگساز زبان فارسی طی سده های متمادی در کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز و وجود متون متعدد فارسی بهعنوان بخشی از هویت تاریخی ملت های این منطقه، دلیل بسیار متقنی برای تلاش هر چه بیشتر در راستای زنده نگاهداشتن زبان فارسی در این حوزه جغرافیایی است.
بنا به ضرورت و متفاوت بودن سیاستگذاریهای کلان در کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز، سه کشور فارسیزبان افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان به دلیل سابقه اشتراکات تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و از همه مهم تر اشتراک زبانی عمیق، لازم است بهصورت مستقل تحت عنوان کشورهای فارسیزبان، مورد توجه قرار گیرد. در سال های اخیر، یکی از مهمترین رویکردهای جمهوری اسلامی ایران در زمینه سیاست خارجی، تأکید بر نگاه به سوی شرق و در نتیجه تعمیق روابط با کشورهای همسایه بوده که در این میان گسترش مناسبات با کشورهای فارسیزبان و همکاری سه جانبه با آنها دارای جایگاه ویژه ای است.
شبه قاره هند نیز با ایران روابط کهنی داشته است. پیشینه این روابط به دوران مهاجرت آریاییها برمیگردد؛ زمانی این دو ملت، شاخه هند و ایرانی را تشکیل میدادند و زبان و مذهب و نژادی یگانه داشتند. از زمان غزنویان، زبان فارسی به یکی از زبانهای مهم شبهقاره تبدیل شد. از قرن هشتم مهاجرت ایرانیان به هند شتاب بیشتری گرفت و تعامل فرهنگ و زبان فارسی با هند در دوره تیموریان به اوج خود رسید. در زمان صفویان جایگاه و پایگاه زبان فارسی در این سرزمین از اصفهان پایتخت صفویان رونق بیشتری داشت. زبان فارسی 800 سال بر اندیشه، روابط، سیاست، اقتصاد و فرهنگ مردم هند حاکمیت داشته است به گونهای که کلیه آثار مهم فرهنگی، مذهبی، سیاسی، ادبی، مکاتبات، اسناد شخصی و دولتی و احکام قضایی هند تا پیش از استعمار انگلستان، به زبان فارسی نوشته میشد و مدتهای مدیدی این سرزمین مهد پرورش شعر و ادب فارسی بود. آثار ادبی گرانبها و نسخ خطی بسیار ارزنده موجود در هند و پاکستان، حکایت از این واقعیت دارد.
در شرق و جنوب شرق آسیا ورود زبان فارسی تاریخ مشخصی ندارد. ولی آنچه مسلم است زبان فارسی از جمله زبانهایی بوده که بر زبان و فرهنگ مردم چین تأثیر بسزایی گذاشته است. با گسترش تجارت میان شرق و غرب و فزونی رفتوآمد بین مردم چین و ایران، تأثیر متقابلی بین زبان این دو کشور به وجود آمد و مناسبات این دو زبان افزایش چشمگیری یافت. اوج تعامل فرهنگ ایرانی و اسلامی در چین، به دوره یوان باز می گردد. اشعار فارسی و عربی و کلمات پندآموز و دعای خیر نوشتهشده بر روی ظروف چینی دوره مینگ، از نظر هنر نویسندگی و همبستگی اشعار و نقوش، جالب توجه است. روابط چین و ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با اجرای اصلاحات و سیاست درهای باز چین، در عالیترین سطح خود قرار گرفت و همچنان این تعامل ادامه دارد. سیاستمداران چین هر چند در ابتدای انقلاب از روند وقایع سیاسی ایران بسیار نگران بودند، اما با اعلام موضع «نه شرقی نه غربی» از سوی دولتمردان جمهوری اسلامی ایران، این اطمینان را پیدا کردند که انقلاب اسلامی موجبات افزایش نفوذ شوروی در منطقه را فراهم نخواهد ساخت. از همین رو با توجه به دیدگاههای مشترکی که میان رهبران دو کشور به وجود آمد، از آن پس ایران و چین در زمینه مبارزه با استیلا طلبی قدرتهای غربی، باهم هم رأی بوده و از یکدیگر پشتیبانی نمودند.
در جهان عرب نیز زبان فارسی نقش بسزایی در نشر فرهنگ و پیشبرد تمدن اسلامی ایفا کرده است. از آنجا که زبان فارسی با زبان عربی مشترکات فراوانی دارد، فهم آن برابر با احاطه بر گنجینۀ عظیم و میراث گرانبهای منابع دینی، علمی و فرهنگی تمدن اسلامی است. با این وجود بسیاری از محققان و اندیشمندان فارس و عرب، پیشینه و گسترۀ زبان فارسی در جهان عرب را به قبل از ورود اسلام نسبت داده اند. از این رو، انتقال ارزش های نهفته در آثار مشاهیر زبان و ادبیات فارسی از طریق آموزش زبان به منظور معرفی تمدن ایران اسلامی یکی از فرصت های مطلوب دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.
امروزه در غرب هم، قطب بندی بر پایه مسائل فرهنگی قوی تر شده است و در عرصه های مشارکت سیاسی، بسیاری از شهروندان بر اساس ارزش های فرهنگی رأی می دهند. مدرنیسم با گرایش عرفی افراطی در غرب، موجب پیدایش بیماری دوقلوی بی هنجاری و الیناسیون شده است. بی هنجاری و احساس عمیق بیگانگی با خود و محیط که حاصل این نوع مدرنیسم بود، محرکی شد که برای برونرفت از آن، مردم در جستجوی هویتی بر آیند تا به واسطه آن، زندگی معنا و مقصدی بیابد. جنبش فرامادیگری خلاقان فرهنگی در غرب، در واقع پاسخی به این مشکل بود. فرامادیون که به ارزش های جهانی اعتقاد دارند، برای گرایش های ملی گرایانه و میهن پرستی، منزلت پایینی قائل اند. بنابراین با توجه به قطب بندی موجود فرهنگی در اروپای غربی« مادی/فرامادی»، بهترین و نافذترین راهبرد با تأثیر گذاری دراز مدت برای گسترش زبان فارسی، نزدیکی به خیزش فرامادی حاضر در غرب، مشارکت در آن و تقویت این جریان است. با نزدیکی به این گرایش می توان حوزه نفوذ فرهنگی و به تبع آن حوزه نفوذ زبان فارسی را در منطقه گسترش داد و در ضمن، بسیاری از تلاش های غرب محافظه کار در مقابله با کشور را خنثی نمود. علاوه بر آن، این راهبرد، مناسب ترین بستر برای ترویج ارزش های عام معنوی است. شاید این ارزش در زبان فارسی سبب شده که زبان و ادبیات فارسی در ردیف زبانها و فرهنگهای شاخص جهان قرار گیرد. بر این اساس، بسیاری از ایران شناسان و استادان اروپایی زبان فارسی، اعتقاد دارند فرهنگ ایرانی-اسلامی، شاهکارهای باعظمتی از ادبیات جهان را در دل خود دارد که باعث ارزشمند شدن این زبان شده و نیاز به یادگیری آن برای آشنایی با محتوای ادبی این آثار را بیش از پیش ضروری کرده است.
در دنیای امروز، مدیریت آموزشِ فرامرزیِ زبان ملّی به عنوان یکی از وظایف اساسی بسیاری از دولتها و از مؤلفههای مهم «دیپلماسی عمومی» محسوب میشود. انگلیسیها نزدیک به یکصد سال است که از طریق شورای فرهنگی بریتانیا این مدیریت را برای زبان انگلیسی اعمال میکنند. فرانسویها نیز با تلاش بسیار حضور زبان فرانسه را در سطح جهان، با مدیریت و برنامهریزی مؤسسه آلیانس حفظ میکنند. آلمانیها نیز با مؤسسه گوته به این مهم میپردازند. در جمهوری اسلامی ایران نیز گسترش زبان فارسی در خارج از کشور، که یکی از مهمترین اهداف دیپلماسی فرهنگی و عمومی به شمار می آید، بر عهدۀ بنیاد سعدی نهاده شده است. امروزه جهان آماده شنیدن حرف های تازه و درست است. در نتیجه، ما با گسترش زبان فارسی صرفاً به دنبال منافع ملی نیستیم بلکه در پی معرفی آرمان های بلند توحیدی نیز هستیم. چیزی که روح زبان و ادبیات ما را تشکیل می دهد.
منبع: سند راهبردی آموزش و گسترش زبان فارسی (1396)، بنیاد سعدی
(ثریا خرمی؛ کارشناس بین الملل بنیاد سعدی)


نظر شما :