گزارش دکتر صفر عبدالله از وضعیت زبان فارسی در آسیای میانه

۱۵ آذر ۱۳۹۴ | ۱۷:۱۴ کد : ۱۰۴۲ رویدادهای پیش رو
تعداد بازدید:۸۶۹
پروفسور صفر عبدالله، عضو پیوستۀ غیرایرانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در چهارصد و چهل و ششمین نشست شورای فرهنگستان، به‌عنوان خطابۀ ورودی خود، گزارشی از وضعیت زبان و ادب فارسی در آسیای میانه ارائه کرد.
گزارش دکتر صفر عبدالله از وضعیت زبان فارسی در آسیای میانه
پروفسور صفر عبدالله، عضو پیوستۀ غیرایرانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در چهارصد و چهل و ششمین نشست شورای فرهنگستان، به‌عنوان خطابۀ ورودی خود، گزارشی از وضعیت زبان و ادب فارسی در آسیای میانه ارائه کرد.
به گزارش روابط عمومی بنیاد سعدی به نقل از فرهنگستان زبان و ادب فارسی، پروفسور صفر عبدالله، از فرهنگیان شناخته‌شدۀ تاجیک و ساکن قزاقستان است که علاوه بر تدریس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ابولیخان شهر آلماتی در قزاقستان، مدیریت بخش ایران‌شناسی این دانشگاه و سردبیری مجلۀ «ایران‌نامه» را نیز بر عهده دارد و پژوهش‌های متعددی را در حوزۀ فرهنگ و تمدن ایرانی به انجام رسانده است. «فرهنگ فارسی- روسی» از مهم‌ترین آثار دکتر صفر عبدالله به شمار می‌آید. آنچه در ادامه آمده متن خطابۀ ایرادشدۀ وی در جلسۀ شورای فرهنگستان است:
پیش از همه باید از حسن نیتی که داشتید و این خدمتگار عاشق زبان و فرهنگ و ادبیات فارسی را به عضویت فرهنگستان پذیرفتید، سپاسگزاری بکنم. بی‌تردید این وضع جدید مسئولیت مرا دوچندان می‌کند و من امیدوارم که بتوانم سزاوار نام بلند «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» باشم. معلوم است که کارهای بسیار مهم پژوهشی و برنامه‌ریزی‌های مربوط به زبان که فرهنگستان محترم انجام می‌دهد، نه فقط برای ایرانیان در داخل کشور ایران، که برای دیگر فارسی‌زبانان در سراسر جهان، از جمله تاجیکان، اهمیت ویژه‌ای خواهد داشت.
چیزی که بر دوستان عزیز و استادان گرامی‌ام پوشیده نیست این است که ما هرچه داشته‌ایم و داریم از برکت این زبان شیرین و ادبیات بی‌نظیر پارسی است. ادبیات ما از نادرترین ادبیات جهان است که در آن تمام دانش‌ها، از فلسفه و حکمت تا تاریخ و فرهنگ، به گونه‌ای هنرمندانه و دلنشین تجلی یافته است. بدین‌روی، روشن و مبرهن است که بزرگ‌ترین سرمایۀ ملی و همگانی ما «زبان فارسی» و به دنبال آن «ادبیات فارسی» است.
بی‌تردید برجسته‌ترین عنصر فرهنگی‌ای که مردم ایران بدان در جهان نام برآورده‌اند همانا ادبیات فارسی است. سعی این دوست کوچک شما ‌همواره بر آن بوده است که به سهم خویش به دنیای ادبیات آشنا راه یابد و چونین می‌اندیشد که فلسفۀ زندگی ما، حتی منطقی که با آن زندگی‌مان را سامان می‌بخشیم، به گونه‌ای مربوط به همین دنیای ادبیات است. همچنین جهان‌بینی و مسائل اجتماعی ما نیز راست‌ترین و برجسته‌ترینش در ادبیاتمان جلوه‌گر شده است. می‌خواستم در اینجا به ادبیات فارسی ورارود یا ورزرود بپردازم که سال‌ها به مطالعه و پژوهش در آن مشغول هستم، اما چون خواسته شده که از وضع زبان فارسی در آسیای میانه صحبت بکنم سخن از ویژگی‌های ادبیات ورارود را به وقت دیگر می‌گذارم. با آنکه می‌دانم در پرتو زبان و ادبیات فارسی، فارسی‌زبانان جهان به گونه‌ای وحدت و همدلی دست یافته‌اند و از پشتوانه‌های بسیار نیرومند و استوار آن بهره‌مند هستند، متأسفانه هرچند ما یک زبان واحد داریم، به دلایلی در ادبیات زبان فارسی به نحوی از‌هم‌گسیختگی‌ها و جدایی‌هایی به نظر می‌رسد که باید مورد توجه و تحقیق، به‌ویژه در چنین فرهنگستانی قرار بگیرد. می‌دانم که بسیاری از محققان ایرانی تا حدی با ادبیات فارسی آن سامان آشنایی دارند، اما با تأسف باید بگویم که کافی نیست. همچنین ده‌‌ها و چه‌بسا صدها تن از شاعران و نویسندگان و ادیبان فارسی‌زبان که بسیاری از ایشان صاحب دیوان و صاحب اثر هستند،‌ در این سوی رود،‌ از جمله در ایران عزیز، چنان‌که باید شناخته‌شده نیستند؛ چنان‌که بسیاری از شاعران و بزرگان و نویسندگان ایران برای چند نسل ورارود شناخته‌شده نبوده‌اند. این نکته بی‌تردید مسئولیت ما و به‌ویژه نهاد فرهنگستان را افزون‌تر می‌کند که در شناختن و شناساندن این بخش از ادبیاتمان تلاش بیشتری بورزیم تا بتوانیم آن را بهتر و بیشتر بشناسیم و بشناسانیم.
 نکتۀ بسیار مهم دیگری که می‌خواهم در این وقت کوتاه یادآوری کنم این است که در جهان امروز که اقوام از پی هویت‌جویی خویش هستند و می‌خواهند جای پای خویش را مستحکم‌تر کنند، ما با یک خطر بسیار جدّی روبه‌رو شده‌ایم که باید برای جلوگیری از این خطر کارهایی را انجام بدهیم. این خطر به ایران تاریخی و فرهنگی و یا سرزمین‌هایی که به‌اصطلاح فلات فرهنگی ایران بوده‌اند و حالا با دلایلی زبان پارسی از آن کشورها رخت بربسته، مربوط است.
پیش از همه کشورهای آسیای میانه و قفقاز و شبه‌قارۀ هند مورد نظر من است. در زمان شوروی، براثر تقسیم‌بندهای مصنوعی و به قول استاد بارتلد، خاورشناس بزرگ روس، تقسیم‌بندی‌های ناعادلانه و غیر علمی‌ای در جمهوری‌های ساخته‌شده صورت گرفت که باعث بیش از پیش محدود شدن میدان فعالیت زبان و ادبیات فارسی در آسیای میانه و قفقاز شد. به سبب این تقسیم‌بندی که آن را دبیر اول حزب کمونیست روسیه، زیلنسکی، «تبر تقسیم» نام داده بود و تأکید کرده بود که حزب باید به این موضوع (یعنی تقسیم‌بندی جمهوری‌های آسیای میانه) برگردد، ولی پیداست که دیگر برنگشت. کار چنان شد که فارسی‌زبانان را در شهرهای تاریخی و گهوارۀ تمدن ایرانی و خواستگاه زبان فارسی دری با زبان مادری خود و با فرهنگ خویش بیگانه شوند. سبب اصلی این بود که از امکان و احتمال وحدت و یکپارچه شدن فارسی‌زبانان نگران بودند. به همین دلیل از پارسی‌زبانان آسیای میانه که از مردم بومی بودند، خط فارسی را هم گرفتند و برای جدایی انداختن، نام زبان آن مردم را نیز تغییر دادند.
چون حزب کمونیست دشمن دین و آیین مردم بود و در برنامه‌های حزب سیاست یکسان کردن اقوام شوروی جایگاه برجسته‌ای داشت، طبیعی است که باید کاری می‌کردند که مردم زبان و فرهنگ ملی خود را از یاد ببرند و بدبختانه تا جایی هم موفق شدند.
 براثر کشته شدن هزاران نفر از روشنفکران که در آن روزگار در آن سامان زندگی می‌کردند و آن‌ها را به اصطلاح «ملا» می‌گفتند و یا «دامُلا» (چنانچه استاد عینی را نیز «دامُلا» می‌گفتند) و مترادف روشنفکر بود، و با در نظرداشت آن مناسبت مغرضانه‌ای که کمونیست‌ها نسبت به دین و آیین و سنن مردم داشتند و هرکسی را که با خط فارسی آشنایی داشت متهم به قرآن‌خوانی و مذهبی بودن می‌کردند و از پی نابودی چنین افراد بودند، پیداست که امیدی برای رشد فرهنگ ملی و زبان مادری نیز نمانده بود. به همین دلیل سطح سواد جامعه به‌شدت فروکاست و دور شدن از خط فارسی و ادبیات فارسی مردم را به سوی انحطاط و نابودی کشاند. چونین بود که ادبیات زمان شوروی، به‌ویژه تا سال‌های شصتم قرن گذشته، بسیار ابتدایی شده بود و اغلب تحت فشار ایدئولوژی کمونیستی شعارپرتایی (شعارپراکنی) می‌کردند؛ حتی استاد لاهوتی کرمانشاهی که در ایران و در ترکیه اشعار خوب اجتماعی می‌گفت، در آن محیط به نظر من رشد نکرد.
زبان فارسی نیز بسیار کوچه‌بازاری شده بود و اگر با وجود همۀ ناملایمات و تلاش‌های دهشت‌زا در راه نابودی این ملت همچنان زنده مانده است این‌همه از برکت آثار گران‌سنگ و بی‌مثل میراث ادبیات فارسی است.
 به‌تدریج در شوروی نیز براثر تحولات سیاسی و پیشرفت‌های اقتصادی و اجتماعی و آهسته‌آهسته بالا رفتن سطح زندگی مردم در زمان خروشوف و به‌خصوص در دوران حکومت بریژنوف، روی آوردن به ریشه‌ها و حرکت به سوی خودشناسی شروع شد و از برکت آن دگرگونی‌ها فارسی‌زبانان آسیای میانه نیز امکان پیدا کردند که تا حدی به سوی خودشناسی ملی روی بیاورند و مسکو را متقاعد سازند که اجازه بدهد در برخی از دانشگاه‌ها خط فارسی را به‌عنوان «خط نیاکان» بیاموزند. وقتی ادیبان خط پارسی را یاد گرفتند و پارسی‌خوان شدند ادبیات نیز تغییر کرد و چهرۀ ازدست‌رفتۀ خود را کم‌کم دوباره زنده کرد. استاد لایق، بزرگ‌ترین پدیدۀ همین دوره از ادبیات فارسی ورارود است. شعر مؤمن قناعت، بازار صابر ، مستان شیرعلی، قطبی کرام، گل‌نظر، گلرخسار و شاعران بعد از ایشان در تحول کیفی ادبیات نقش مؤثر داشته است. داستان‌نویسان خوبی مثل فضل‌الدین محمدی‌اُف، استاد کهزاد، ساربان، بهمنیار، سیف رحیم‌زاد و دیگران محصول همین دوره هستند.
 در ازبکستان که میلیون‌ها پارسی‌زبان زندگی می‌کنند، زبان پارسی مدت‌هاست به زبان گفتگوی خانوادگی بخش اعظم مردم بدل شده است و تقریباً کاربرد آن‌چنانی ندارد. صدها مدرسۀ تاجیکی (فارسی) را بستند و در دانشگاه‌ها دیگر تقریباً تدریس به زبان فارسی ممنوع شده است. در ازبکستان کنونی وضع زبان بسیار آشفته و کوچه‌بازاری شده است. خط رسمی تاجیکستان نیز پس از فروپاشی شوروی هنوز روسی مانده است و امروز هم سرنوشت این خط در آن سامان نامشخص است. همان اتفاقی که برای زبان نوشتاری در ترکمنستان و ازبکستان و آذربایجان افتاد احتمال دارد در دیگر کشورهای آسیای مرکزی هم تکرار شود.
زبان پارسی در افغانستان کنونی (که این کشور نیز از خواستگاه‌های زبان و ادب پارسی است) حال چندان خوبی ندارد و از سوی قبیله‌سالاران بارها مورد حمله و شکنجه قرار گرفته است. به گزارش روشنفکران آن کشور چندی است که حمله به زبان فارسی و علیه آنهایی که واژه‌های دیرینۀ فارسی را به کار می‌برند شروع شده است، اما اکنون کار از حذف یک کلمه و صد کلمه و هزار کلمه گذشته و یک جریان خاص تلاش دارد تا به دلایل سیاسی، زبان فارسی را از مردم افغانستان بگیرد و زبان پشتو و انگلیسی را جایگزین نماید. بدبختانه این نگرانی بسیار جدّی است و به حدی است که اندیشمندان نمی‌توانند آن را نادیده بگیرند. می‌توان گفت که زبان فارسی در دنیای امروز این وضعیت نگران‌کننده را دارد و باید در این مورد تدابیر جدّی اندیشیده شود.
 در شهر آلماتی، پایتخت قزاقستان، تعدادی از فارسی‌زبانان و تعدادی تاجیک و تعدادی از افغانستانی‌های مهاجر و اندکی از ایرانیان هم هستند. همچنین در استان جنوبی قزاقستان چند مدرسۀ فارسی برای تاجیک‌هایی است که سال‌ها در آنجا زندگی می‌کنند. قزاقستان کشور بسیار پهناوری است. بخش‌هایی از قزاقستان در طول تاریخ جزو امپراتوری ایران بوده است؛ خصوصاً جنوب قزاقستان. شما در فرهنگ و تمدن ایران و یا ادبیات فارسی بارها با نام «طراز» برخورد می‌کنید. نام این شهر در اشعار فارسی بسیار ذکر شده است؛ یا «بت قبچاق» که نظامی گنجوی می‌گوید: «سبک‌رو چون بت قبچاق من بود». «دشت قبچاق» هم یک اصطلاح فارسی است، واژۀ «دشت» که به زبان قزاقی «دله» می‌شود. در زبان قزاق‌ها شمار درخوری واژۀ ناب فارسی وجود دارد و هزاران نام فارسی. حتی نام‌های اسطوره‌ای ما از قبیل «رستم» به شکل «رستیم»، «اسفندیار» به شکل «اسپندیار»، یا «بیژن» که همیشه در بین قزاق‌ها رایج بوده است. در ایران امروز واژه‌های ترکی‌ای در زبان فارسی داریم، مثل «خانم» و «آقا»، که ریشه‌های مغولی دارند. در سمرقند و تاجیکستان این را «آکا» می‌گویند که همان «آقا»ست. در زبان‌های منطقۀ آسیای مرکزی واژه‌های فراوانی می‌یابیم که یا ایرانی هستند یا عربی‌هایی که از طریق زبان فارسی انتشار پیدا کرده‌اند. مثلاً در اینجا نام نمازهای پنج‌گانه به فارسی است: نماز بامداد، نماز پیشین، نماز دگر، نماز شام و نماز خفتن. حتی در کشورهای آسیای مرکزی نیّت نماز و نماز جنازه را به فارسی می‌خوانند.
اگر شما ادبیات اقوام ترک‌زبان آسیای مرکزی را مورد پژوهش قرار بدهید در آن هزاران واژۀ فارسی می‌یابید. مثلاً اگر شما یک شعر قرون وسطا را به زبان ترکی بخوانید ده‌ها ترکیب فارسی دارد؛ به‌ویژه در زبان ازبکی، مثلاً:
لیلی سر زلف شانه می‌کرد
مجنون دُر اشک دانه می‌کرد
در قرون وسطا به زبان ازبکی ترجمه شده که:
لَیلی سر زلف شانه ای‌دور
مجنون در اشک دانه ای‌دور
یا مثلاً «ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می‌رود» شده: «ای ساربان آهسته یور کآرام جانم باروی».
یکی دیگر از مسائل مهم مسئلۀ آموزش زبان فارسی است. دانشگاه‌های قزاقستان اغلب خصوصی هستند. در این دانشگاه‌ها دانشجویان بورسیه نمی‏شوند و پول هنگفتی پرداخت می‌کنند. برای یک سال حدود 3000 دلار از دانشجو دریافت می‌کنند. بسیاری از دانشجویان متأسفانه امکان پرداخت این پول را ندارند. اکنون زبان فارسی به‌عنوان زبان، تنها در دو دانشگاه ابولیخان و دانشگاه فارابی تدریس می‌شود. بعضی دانشجویان هم زبان فارسی را به‌عنوان زبان دوم و یا سوم انتخاب می‏کنند، اما غالباً این زبان را یاد نمی‏گیرند. اگر بخواهیم به‌راستی آب رفته را به جویش بازگردانیم و کرسی‌های ازدست‌رفتۀ زبان فارسی را احیا کنیم باید به طور جدّی از سوی ایران یاری برسد. عقد قراردادهای علمی و آموزشی متقابل و مبادلۀ استاد و دانشجو از جملۀ نخستین اقداماتی است که باید صورت پذیرد.
 من معتقدم که آقای دکتر حدّاد عادل، که درعین‌حال مدیریت بنیاد سعدی را نیز بر دوش دارند، چون خودشان آدم فرهنگی‌ای‌ هستند به این مسائل توجه بیشتری می‏کنند؛ به شرطی که بنیاد سعدی کاری کند شبیه آنچه انستیتوی گوته در آسیای میانه انجام می‏دهد.
 خود‌شناسی ملّی از شناخت خود شروع می‌شود. وقتی انسان خود را شناخت استعداد خود را به آن روان می‌کند که راه‌های رسیدن به کمال را دریابد. معنی خود‌شناسی شناخت انسان از آن نظر است که انسان دارای استعداد‌ها و نیرو‌هایی برای تکامل انسانی است. یکی از بزرگان فرموده بود که دانا کسی است که قدر خود را بشناسد و در نادانی همین بس است که ارزش خویش را نشناسد.
    آدمی تنها از راه خود‌شناسی به دیگر‌شناسی دست می‌یابد. خداوند در قرآن می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! مراقب خود باشید، ا‌گر شما هدایت یافتید، گمراهی کسانی که گمراه شده‌اند به شما زیانی نمی‌رساند» (سورۀ 5، آیۀ 105).
 وقتی شما خود را می‌شناسید، خود را در محیطی می‌شناسید که در آن بزرگ شده‌اید. شما با ‌تبار خویش آشنا می‌شوید و آن را می‌شناسید. برای خویشتن‌شناسی طبیعی است که برای سؤال جاویدان «از کجا آمده‌ایم و به کجا روانه‌ایم» پاسخی بجویید. هرقدر بیشتر در این کاوش معرفت پیدا کنید، همان قدر ملّت خویش را بیشتر شناخته‌اید؛ یعنی باز برمی‌گردیم به مسئلۀ فراگیری دانش. از نظر من هیچ بی‌سوادی دنبال خود‌شناسی ملّی نیست. بزرگانی مثل بوعلی سینا، فردوسی طوسی، نظامی گنجوی، ناصر خسرو، شهاب‌الدّین سهروردی و بزرگان دیگر قوم ما دنبال خود‌شناسی ملّی بودند و در این راه کار‌های عظیمی را به انجام رسانیدند تا ما و شما خود را بیشتر بشناسیم. این موضوع جدّی است و تعریف‌های مذهبی‌ای هم دارد که شاید در موردی مناسب به آن بپردازیم.
پایان خبر

نظر شما :