میخواهم مثل بلبل فارسی صحبت کنم
روزنامه همشهری در روز یکشنبه 12 دی ماه 1395، گفت و گویی با «خاویر ارناندز» اسپانیایی که در حال تحصیل در مقطع دکتری زبان و ادبیات فارسی است و دو مدرک فوق لیسانس در رشته فیزیک هسته ای و رشته اسلام شناسی دارد، منتشر کرد.
از تمام تهران، میدان ولیعصر را بلد است. راس ساعت به محل قرار میرسد.
هیجان و لبخند در چهرهاش پیداست. به گرمی و با احترام سلام و احوالپرسی میکند و نشان میدهد با آداب معاشرت ایرانی کاملا آشناست. با او به یکی از خانههای قدیمی تهران که اکنون به کافه تبدیل شده است، میرویم. در طول مسیر خودش را معرفی میکند: «من خاویر ارناندز متولد 1979میلادی در جنوب اسپانیا هستم. از سال 1392 برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری زبان و ادبیات فارسی به ایران آمدهام و همزمان زبان اسپانیایی را در دانشگاه تدریس میکنم». خاویر در تمام لحظهها لبخند به لب دارد و هنگامی که هیجانزده میشود، بلندبلند میخندد. اتفاقی که از بدو ورود به خانه قدیمی بارها تکرار میشود. با هر نگاهی که به گوشه و کنار خانه قدیمی میاندازد، یک «ایران خیلی قشنگ است» میگوید و بعد سراغ جمله بعدیاش میرود.
• یک پلیس زبان بلد
خاویر 2 مدرک فوقلیسانس یکی در رشته فیزیک هستهای و دیگری در رشته اسلامشناسی دارد. آنطور که توضیح میدهد وقتی نخستین مدرکش را در رشته فیزیک هستهای از دانشگاه گرانادای اسپانیا گرفت، 2 انتخاب داشته؛ یکی ورود به بازار کار و دیگری ادامه تحصیل. او در این مرحله گزینه ادامه تحصیل را انتخاب میکند و میخواهد درس بخواند، اما نه در رشته فیزیک. علاقه زیادش به یادگیری زبانهای خارجی باعث میشود سراغ ادامه تحصیل در همین رشته برود اما او هر زبان خارجیای را دوست نداشت. میخواست سراغ یک زبان خارجی نامتعارف برود. به قول خودش بهدنبال زبانهای «عجیب و غریب» بود. انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و کاتالونیایی را مسلط بود برای همین رفت سراغ انتخاب بعدیاش؛ «زبان عربی». اما در اسپانیا رشته ادبیات عرب وجود نداشت و تنها رشتهای که میتوانست خاویر را به هدفش برساند، اسلامشناسی بود. به این ترتیب او 6 سال در دانشگاه بارسلون اسلامشناسی خواند و دومین فوقلیسانساش را هم گرفت. بعد از آن بهعنوان مترجم به استخدام اداره پلیس کاتالون درآمد اما این استخدام برای او راضیکننده نبود چون یک جایی از اسلامشناسی و زبان عربی ذهن او را به شدت مشغول کرده بود. برای همین میخواست بیشتر از اینکه بهدنبال کار و پول برود بهدنبال یافتن پاسخ به سؤالهای ذهنیاش باشد.
• علاقهاش به ایران از کجا شروع شد؟
در کتابهایی که خاویر از ادبیات عرب میخوانده، ارجاعات بسیاری به عناصر اسلامی ایران وجود داشت؛ ارجاعاتی که او را اینبار علاقهمند به کشف ایران کرد. خاویر میدانست باید ایرانشناسی را از یادگیری زبان فارسی شروع کند. پس به توصیه دوستان سراغ مولانا رفت و با ترجمهای که از گزیده غزلیات شمس پیدا کرد پا به دنیای شعر فارسی گذاشت. علاقهاش به فارسی به دوستی با ایرانیهای مقیم اسپانیا منجر شد. یکبار که یکی از دوستانش چند بیت از شمستبریزی را به زبان فارسی میخواند، وزن و آهنگ این ابیات، خاویر را بیش از پیش مجذوب کرد. برای همین خیلی سریع یادگیری زبان فارسی را بهطور جدی شروع کرد اما بدون استاد، دستور زبان فارسی را به کمک اینترنت و خواندن کتابهای فارسی یاد گرفت.
خاویر برای تقویت مکالمه فارسی با دانشجویان ایرانی مقیم اسپانیا همخانه میشود. همنشینی با ایرانیها دغدغههای او را بیشتر میکند. در اسپانیا نه استاد مسلط به ادبیات فارسی وجود داشت نه کتابهایی از ادبیات فارسی که به اسپانیایی ترجمه شده باشند و نه رشته دانشگاهی درباره ایرانشناسی و... کتابهایی که از فارسی به آلمانی یا فرانسوی ترجمه شده بودند هم از نظر او مناسب نبودند. با همه این محدودیت منابع اما عشق به ایران و ادبیات و تاریخ این سرزمین هر روز در دل خاویر بیشتر میشد برای همین او تصمیم نهاییاش را میگیرد و برای اینکه این رشته را بهطور علمی یاد بگیرد ابتدا وارد مؤسسه دهخدا میشود و بعد از آن از طریق همین مؤسسه بورسیه تحصیل در دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی تهران را میگیرد. همزمان مشغول ترجمه کتابهای فارسی به اسپانیایی میشود. او علاوه بر ترجمه کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب» که در اسپانیا انجام داده بود، کتابهای «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» نوشته رضا قاسمی و گزیدهای از داستانهای ایرانی را در تهران ترجمه میکند؛ «بهنظر من ترجمههای خوبی داشتم. الان هم کتابهای دیگری ازجمله گزیدهای از اشعار سعدی و گزیدهای از ادبیات معاصر ایران را در دست ترجمه دارم».
علاوه بر ترجمه کتابها، او به همراه اساتیدی از زبانهای پهلوی و اوستایی، نخستین انجمن ایرانشناسی (iranologia.es)را در اسپانیا تاسیس میکنند. همچنین یک صفحه فعال در فیسبوک ایجاد میکند که شعرهای ترجمه شدهاش را در آن قرار میدهد و از حال و هوای ایران مینویسد.
• نوآوری در ترجمه اشعار فارسی
خاویر در صحبتهایش اشاره میکند که برای ترجمه راحت و دقیق، به فضای ایران نیاز دارد و در تابستانهایی که به اسپانیا برمیگشته، هرگز نمیتوانسته کار ترجمه را به خوبی انجام دهد. ارناندز با خنده میگوید: «وقتی به اسپانیا میروم انگار کانالهایم عوض میشود و از ترجمههایم در آنجا راضی نیستم».
بعد ادامه میدهد: «ترجمه اشعار ایرانی بهدلیل وزن و آهنگ دلنشینی که دارند بسیار سخت است. همه کسانی که تاکنون شاهنامه یا شمس را ترجمه کردهاند آن را بهصورت یک داستان نوشتهاند اما من سعی کردهام ترجمهام وزن و آهنگ را منتقل کند تا اسپانیاییها بدانند با شعر روبهرو هستند نه داستان».
• ورود به فضای دانشگاهی ایران
خاویر میگوید که دانشگاه علامهطباطبایی تهران را به این خاطر انتخاب کرد که میخواست رشته زبان و ادبیات فارسی را در کنار ایرانیها بخواند. چون اگر به دانشگاه تهران یا شهیدبهشتی میرفت در گروه دانشجوهای خارجی او را میپذیرفتند و این برایش اصلا خوشایند نبود؛ چون امکان تحصیل زبان فارسی با دانشجویان خارجی در کشورهای دیگر هم برایش فراهم بود.
بههمینخاطر از تحصیل در دانشگاه علامه در کنار دانشجویان ایرانی بسیار راضی است و حالا همه همکلاسیهای او در دوره دکتری ایرانیاند و از درس خواندن کنار آنها لذت میبرد. خاویر برخی تعابیر درباره فضای دلمرده دانشگاههای ایران را قبول ندارد و فضای دانشگاهی ایران را بسیار پویا و فعال میداند و از فعالیت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دانشجوها تعریف میکند و میگوید که دانشجویانی که در مقطع لیسانس دارد بسیار باهوش و پرتلاش هستند.
یکی از علاقهمندیهای خاویر در ادبیات فارسی استاد شفیعیکدکنی است. خاویر، استاد کدکنی را بسیار دوست دارد و از او بهعنوان خورشید یاد میکند: «کتابهای ایشان همیشه تازگی دارد، بارها آنها را خواندهام و هیچگاه خسته نمیشوم».
• هر چه منتظر ماندم از کباب خبری نشد
خاویر درباره شناختش نسبت به ایران میگوید: «من در اسپانیا، در ایران زندگی نمیکردم اما با ایران زندگی میکردم. من ایران را با تحقیق و بررسی انتخاب کردم و هر چیزی که الان وجود دارد را از قبل میدانستم».
از روزهای اولی که هنوز به عادتهای اجتماعی ایران آشنا نبود میگوید: «اوایل زندگیام در ایران با تعارفها به مشکل میخوردم. چندبار در تاکسی کرایه را تعارف کردند و من پرداخت نکردم. راننده بوق زد و اعتراض کرد. فکر میکردم اشتباه شنیدهام یا کار بدی انجام دادهام. نمیدانستم که تعارف ایرانیها جدی نیست. یکبار هم به خوابگاه یکی از دوستان رفته بودم. موقع ناهار تعارف کردند که بمان با هم کباب میخوریم. من هم خوشحال شدم و قبول کردم اما هر چه منتظر ماندم از کباب خبری نشد». خاویر با خنده میگوید: «این موضوع بعد از مدتی رفع شد و حالا من هم تعارفی شدهام. البته در اسپانیا هم تعارف هست اما نه بهشدت ایران».
او ایرانیها را بسیار مهماننواز و مهربان میداند. قبل از آمدن به ایران شمارهای در صفحه اجتماعیاش در فضای مجازی میگذارد و مینویسد من به ایران میروم. بلافاصله خانواده دوستان ایرانیکه در اسپانیا با آنها معاشرت داشته با او تماس میگیرند و او را به خانههایشان دعوت میکنند. حتی مادر یکی از دوستهایش که چندین سال قبل برای مدت کوتاهی با هم دوست بودند به او زنگ میزند اما خاویر در آن تماس هر چه فکر میکند دوستش را بهخاطر نمیآورد. حالا اما خاویر دوستان صمیمی زیادی در ایران دارد و هیچوقت احساس تنهایی نمیکند.
به گفته خاویر، اسپانیاییها فرهنگ ایران را به درستی نمیشناسند. با واژه پرشیا (Persia)دیدگاه خوبی به ایران دارند و با واژه ایران نگاهی بد. خاویر میگوید: «خیلی از اسپانیاییها حتی نمیدانند این دو واژه یک معنی دارد». برای همین بخشی از وقت او در کشورش به این میگذرد که بتواند تصویر درستی از ایران برای اسپانیاییها بسازد.
• مهمترین ویژگی ایران زندگی اجتماعی مردم است
خاویر در تهران مدتی است در منطقه ولنجک زندگی میکند و دانشگاهش در محله سعادتآباد است. اما از هر دو این مناطق بدش میآید. دوست دارد به مرکز شهر و مترو و بیآرتی نزدیک باشد. میخواهد وقتی از خانه بیرون میآید تکاپوی مردم را ببیند و زندگی شهری جریان داشته باشد. یکی از علاقهمندیهایش این است که سوپرمارکت و میوهفروشی نزدیکش باشد و بهراحتی بتواند به سینما و کتابفروشی برود. از جاهایی که میشناسد به میدان ولیعصر(عج)، میدان هفت تیر و میدان انقلاب علاقه دارد. هفتهای 3 بار به میدان انقلاب میآید تا از کتابهای تازه منتشر شده با خبر شود. خاویر میگوید: «اگر کسی از اسپانیا برای تفریح به تهران بیاید و در شمال شهر ساکن شود اصلا نمیتواند تصویر درستی از فرهنگ مردم داشته باشد. برای همین من به بسیاری از خارجیها پیشنهاد میکنم به خیابان انقلاب و چهارراه ولیعصر(عج) بروند یا به خانه هنرمندان و تئاترشهر تا از نزدیک فرهنگ و هنر جوانان ایرانی را ببینند. «مهمترین ویژگی ایران، آداب اجتماعی مردم است و من این را از زندگی در کنار آنها یاد گرفتهام. برای همین دوست دارم همه این موضوع را به چشمشان ببینند».
خاویر از پارکهای تهران هم تعریف میکند و به پارکهای لاله، ملت، جمشیدیه و آب و آتش رفته است. پل طبیعت و برج میلاد را هم از نزدیک دیده. ولی میگوید آنچه در هیچ کتابی درباره تهران نخواندهام ترافیک و آلودگی آن است که بسیار اذیتکننده است.
• فوتبال را بیخیال شوید
تجربه خاویر درباره واکنش مردم به اسپانیایی بودن او
وقتی مردم ایران میفهمند اهل اسپانیا هستی چه واکنشی نشان میدهند؟
بلافاصله بحث فوتبال را وسط میکشند. البته من علاقهای به فوتبال ندارم و با پولهای زیادی که در فوتبال جابهجا میشود مخالفم. ولی خب گاهی با آنها گپ میزنم تا خودشان متوجه بشوند چیزی زیادی از فوتبال نمیدانم.
سینما هم میروی؟
قطعا. اکثر فیلمهایی که اکران میشود را میبینم و این اواخر «فروشنده» اصغر فرهادی و در ایران هم «احتمال باران اسیدی» را دیدهام.
در ایران کجاها سفر کردهای؟
در داخل ایران سفرهای زیادی داشتهام. گیلان، مشهد، شیراز، اصفهان، کاشان و یزد را دیدهام و در آینده تصمیم دارم به جنوب و غرب ایران سفر کنم. از غذاهای ایرانی کشکبادمجان، کلمپلو، قیمهنثار و خورش کرفس را خیلی دوست دارم.
و احتمالا بین این شهرها شیراز برایت حس و حال دیگری داشته. درست است؟
مردم شیراز بسیار شاد و سرزنده هستند اما در حافظیه احساس عجیبی داشتم که توضیح آن برایم سخت است.
از ایران معمولا سوغات چهچیزی میبری؟
معمولا پسته، زعفران، صنایعدستی اصفهان، سوهان و گز سوغاتی میبرم.
ایام نوروز به اسپانیا میروی؟
من تمام ایام نوروز را در ایران میگذرانم و به کشورم برنمیگردم. چون در نوروز، تهران بهشت است. بسیار خلوت و خوش آبوهوا میشود. اگر به اسپانیا بروم گناه کردهام. با تورهای تهرانگردی نوروز شهرداری تهران شهرری، بهارستان و کاخ گلستان را دیدهام و تکاپوی مردم ایران در شب عید برایم بسیار جالب است. همچنین مراسم مذهبی در عاشورا و تاسوعا را از نزدیک دنبال میکنم و با دوستانم به هیئت میروم. خیلی تأثیرگذار است. ضمن اینکه قیمه نذری را هم خیلی دوست دارم.
وقتی در ایران دلت میگیرد یا ناراحتی چه میکنی؟
به سراغ دیوان مولانا میروم یا در کتابفروشیهایی که قهوه سرو میکنند کتاب میخوانم با این دو کار خیلی آرام میشوم.



نظر شما :